پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

یه روز پاییزی

امروز پریسا با مامان جونش به بیرون از خانه رفته بودند از کنار مغازه شیرینی فروشی رد می شدند که پریسا داخل می شود و مامان جون به دنبالش  خلاصه اینکه مامانی یکی از شیرینی ها را انتخاب می کند و می گوید آقا نیم کیلو بکش پریسا می گوید : نه من از این نمی خواهم و یک کیک بزرگ را نشان می دهد و می گوید : اینا می خوام ، این خوبه ، اینا بخر بخر بخر   خلاصه فروشنده پا درمیانی می کند و می گوید : دخترام این فروشی نیست بالاخره پریسا به شیرینی تر ، رضایت می دهد واز آنها انتخاب می کند   ...
17 آبان 1391

خاطراتی از پریسا

پریسا در اتاق : مامان مامان زود بیا ،، مامان مامان زود بیا مامان در آشپزخانه : چی شده پریسا : این انگشتم کوچیک شده مامان می آید : چی شده دخترام پریسا : (انگشت اشاره اش را با انگشت کناری مقایسه می کند و می گوید :) ببین این انگشتم کوچیک شده ، دیدی این کوچیک شده مامان با خنده : کوچیک نشده ، این انگشت همین جوری است ، ببین انگشتان مرا ، انگشتان من هم مثل مال تو است ، ببین این انگشت تپلو است ، این یکی خیلی قدبلند  است ، این یکی خیلی لاغر و کوچولو است... ...
14 آبان 1391

پریسا بازیگوشی می کنه

پریسا جون خیلی بازیگوش تر شده و کارهایی که قبلا انجام نمی داد الان انجام می دهد / مثل -         از روی مبل به روی اپن آشپزخانه می رود. -         روی مبل ها بالا  و پایین می پرد. -         روی طبقات کمد اش می رود و از آنجا به داخل تخت اش میرود و.... -         چهار پایه همیشه کناراش است ، تا هر جا که دستش نمی رسد سریع از آن استفاده کند.   چند روز پیش تلفنی به زبان ترکی با عمویم صحبت می کردام ، پریسا جون هم حرفهای مرا تقلید می کرد و هر چی می گفتم تکرار ...
2 آبان 1391
1